Quantcast
Channel:
Viewing all articles
Browse latest Browse all 47

درد دل با پدر

$
0
0

سلام به هر کسی که این مطلب رو میخونه!من الان بیشتر از چهل روزه که پدرمو توی تصادف از دست دادم.بابام بیشتر از 17سال بود که راننده آموزش و پرورش بود.که همیشه از یکی از جنوبی ترین شهرهای استان کرمان (منوجان)به مرکز استان کرمان سفر میکرد.واین اتفاق هر هفته 2تا3 حتی 4بار اتفاق می افتاد.که آخرین ماموریتش12شهریور92 بود.وقتی ماموریت داشت نصف شب پا میشد ساعت2ونیم3حرکت میکردن تا ساعت صبح 7وقت اداری به اداره کل می رسیدن!همکاراش تعریف میکنن وقتی ما میرفتیم سر کار رضا جلوتر از ما رسیده بود دم در اداره!اون روز رفت کارشون توی کرمان تموم شد بعد از ظهر سه شنبه12شهریور حرکت کردن!ساعت نزدیک 10 شب بود زنگ زد خونه!گفت جیرفت داریم میایم!هوا هم بارونیه!از شهر جیرفت رد شدن نزدیک کهنوج بودن!آخ دیگه گوشیش در دسترس نبود!لاستیک جلوی ماشین(پزو 405)کنده میشه و به سمت چپ جاده منحرف میشه ماشین صاف میاد می ایسته ولی دیگه کار تمومه!کف ماشین روی آسفالت کشیده میشه باک ماشین سوراخ شده و آتیش گرفته!و به محض توقف شدن ماشین منفجر میشه!یکی از همکاراش که جلو بوده خودشو پرت میکنه بیرون!بابام (رضا روانپاک)و یکی دیگه از همکاراش(جلیل کوهزاد) با دوپسرش توی ماشین میمونن! روحشون شاد

از هرکه این مطلبو میخونه میخوام برای شادی روح این عزیزان و همه رفتگان صلوات بفرستن.


یادش بخیر

من:الو؟سلام بابا

بابا:سلام یاالله حالت چطوره؟خوبی بابا؟

من:خوبم بابا تو خوبی؟

بابا:الحمدالله

من:بابا؟

بابا:جان؟

من:کجایی؟

بابا:کرمان

من:کی میای؟

بابا:هنوز معلوم نیست شاید 1 ساعت دیگه.

من:بابا میتونی وقت میکنی بری قیمت لپ تاپ رو بپرسی؟

بابا:آره میرم مدلش رو بفرست رو گوشیم.

من:باشه میفرستم

بابا:کجایی تو؟

من:خونه!

بابا:کی اونجاست؟

من:مامان،علی و خواهرا

بابا:گوشی رو بده به علی!

من:علی بیا بابا کارت داره

علی:کجایی بابا!

بابا:یاالله خوبی علک؟اول سلام بکن بعد بپرس کجایی.

علی:برام1چیزی بخر!

بابا:چی بخرم علی جان؟

علی:کیک و آبمیوه!

بابا:باشه روی چشمم دیگه چی میخوای؟

علی:دیگه هیچی!نه نه ... آدامس هم بخر!

بابا:هاهاها باشه بابایی آدامس هم میخرم برات

علی:مامان بیا بگیر گوشی

مامان:سلام خوبی؟

بابا:سلام خوبم تو خوبی؟بچه ها خوبن؟

مامان:شکر همه خوبن

بابا:چه خبر؟

مامان:سلامتی کجایی؟هنوز نمیاین؟

بابا:جلسه تموم بشه اگه کاری نداشتن (همکاراش) حرکت میکنیم

مامان:بسلامتی.

بابا:خب کاری ندارین؟چیزی لازم ندارین؟

(اگه چیزی لازم داشتیم میگفتیم مامان هم به بابا میگفت اگه نه که خدا حافظی میکرد)

مامان:سلامتیت خداحافظ

بابا:خدا حافظ


سلام بابا.

خوبی؟

چرا دیگه نیستی؟

چرا دیگه جوابمو نمیدی؟

بابا؟چرا گوشیت خاموشه؟نوکه هیچ وقت گوشیتو روی کسی خاموش نمیکردی

چی شده؟چرا دیگه بهم زنگ نمیزنی؟چرا دیگه حالمو نمیپرسی؟

بابا؟بخدا علی دلش کوچیکه دلش خیلی خیلی برات تنگ شده ولی بروی خودش نمیاره

بابا توکه عاشق علی بودی چرا دیگه زنگ نمیزنی باهاش شوخی کنی بخندونیش و بخندی؟

بخدا ما هچ کدوممون نمیتونیم باورکنیم دیگه نیستی ما همه منتظرتیم.ما منتظرم از کرمان بیای.تو قرار بود لباسای مدرسه ای علی و خواهرامو بگیری تو قرار بود پول بدی به الهام شهریه کلاسشو بده.مگه نمیخواستی منو ببری کرمان با هم لپ تاپ بخریم؟قرار بود مامانو ببری دکتر بابا پس چی شد؟بابا؟چرا گوشیتو خاموش کردی؟بابا؟بخدا ما هیچی نمیخوایم فقط بیا بیا پیشمون بیا ببینیمت دلمون از دوریت داره میترکه.بیا 1بار دیگه با هم سر سفره بشینیم غذا بخوریم من وتو روبرو علی کنارت مامان هم کنار علی خواهرام هم کنارمن.بابا؟ما با لبخند روی لبای تو غذا دل جونمون میزد حالا که نیستی همه چی سخته حتی غذا خوردن.بابا؟یادته ماه رمضون؟من سر کار بودم صبح ها وقتی ماشین دستت نبود با هم با موتور میرفتیم سر کار میرسوندمت در حیاط اداره به من میگفتی برو مواظب خودت باش.شبابعد افطار ساعت8میومدم خونه لبخندت رو وقتی میدیدم دستای گرمت رو وقتی دستمو میگرفتی میفشردی دلم میخواست پرواز کنم بخدا. دیگه کسی نیست دستمو به گرمی دستای تو بگیر.بابا بعضی شبا دیر میومدم خونه تنها کسی که بیدار بود تو بودی همیشه بهم میگفتی تا تو نیای خونه من خواب نمیرم.آخ بی بابابیی سخت بخدا.

بابا؟علی همش به عکست نگاه میکنه هرچه ما عکساتوقایم میکنیم بازم میگرده پیداشون میکنه و بهشون زل میزنه!علی هر بچه ای رو میبینه که باباباش داره حرف میزنه نگاش میکنه و اشک توی چشماش جمع میشه بخدا.نمیدونم چکار کنم زندگی روز به روز داره سختر میشه دل تنگی ماهم بیشتر بابا!

راستی بچه های کوچیک هم وقتی میان خونمون دنبالت میگردن.هیچکی رو نمیخوان انگار1چیزی رو گم کردن همش میگردن دنبالت.بیشتر برادرزاده ات زهرا کوچولو و امیر محمد که همیشه باهاشون بازی میکردی.

بابا؟اگه همه دنیا رو بهمون بدن جای 1 خنده ی تورو نمیگیره بخدا

بابا؟عموم بهروز دلش داره کباب میشه ولی مارو دلداری میده چقدر با هم رفیق بودین چقدر وقتی به هم میرسیدن سر به سر هم میذاشتین با هم میخندیدین.عمو حسین عمو مهدی،محمد و عیسی،مراد عمه هاو وخاله هام،دایی محمد.بخدا همه دلشون برات تنگ شده.ولی چکار میشه کرد جز دعا؟خدایا راضیم به رضای تو.خدا خودش گفته وقتی کسی رو دوس داشته باشه با سخت ترین مشکلات امتحانش میکنه

خدا به هممون رحم کنه.

بابا؟من پسر بزرگتم از خدا خواستم اگه گناهی به گردنته اگه حقی به گردنته همه به گردن من باشه شاید بتونم با این کار1سر سوزن از زحمتایی که برام کشیدی از سختی هایی که درطول زندگی برای بزرگ کردن و تعلیم دادن من کشیدی رو بتونم جبران کنم.که میدونم هرکاری بکنم جای 1لحظه از زحمتایی که برام کشیدی رو نمیگیره.

خدایا به حق علی و اولادش پدرمو ببخش و بیامرز

خدایا فاطمه زهرا رو شفا خواه پدرم قرار بده

خدایا به حق خودت و به حق حق دارات پدرمو عاقبت بخیر بفرما

آمین یا رب العالمین.

خدایا راضیم به رضای تو


منبع : http://elekbook.r98.ir

Viewing all articles
Browse latest Browse all 47

Trending Articles